طنز کله پاچه
روزی مردی پسر کوچکش را به بازار فرستاد تا کلهی پختهی گوسفند بخرد و به خانه بیاورد. کودک کله را خرید اما بوی خوش آن برای کودک گرسنه قابل تحمل نبود، پس به گوشهای رفت و گوشت و مغز و چشم و زبان آن را خورد و بعد استخوانهای آن را در نان پیچید و با خود به خانه آورد. وقتی پدر نان را گشود و با استخوانهای سر گوسفند رو به رو شد به پسر گفت:
ـ چشمهای او کجاست؟
کودک گفت: این گوسفند کور بوده است!
ـ زبان او کجاست؟
ـ این گوسفند لال بوده است!
ـ هرچه میگویی قبول، اما مغز او کجاست؟
ـ این گوسفند مغزش را در آموزش به گوسفندهای دیگر از دست داده است.
پدر در حالی که استخوانها را دوباره در نان میپیچید به پسر گفت: برخیز،برخیز و به دکان کلهپز برو، و بگو که من این کله را نمیخواهم. کودک گفت: او این کله را از من پس نخواهد گرفت، زیرا آن را با تمام عیبهایش به من فروخته است!!
سلام خسته نباشی ممنون میشم اگه منو با اسم ܓܨروی خط ©دانلود فیلم و سریال+ آهنگܓܨ لینک کنی به من بگو تو رو با چه اسمی لینک کنم
اگه ممکنه اینم بنر سایتم هستش قرار بده اگه تو هم بنری دار به من بده تا در وبم قرار بدم!
<a href="http://www.rooye-khat-6.blogsky.com"><img src="http://s1.picofile.com/file/6264537222/191_axemotoharek.gif" border="0" alt="ܓܨروی خط ©دانلود فیلم و سریال+ آهنگܓܨ " /></a>